
غبار همدانی
شمارهٔ ۱۷
۱
صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد
مرا سرگشته چون باد صبا کرد
۲
بنازم طعنۀ بیگانگان را
که آخر با تو ما را آشنا کرد
۳
کنون آن شاخ مرجان را توان یافت
که در خون مردم چشمم شنا کرد
۴
قیامت قامت من تا به پا خاست
قیامتها از آن قامت به پا کرد
۵
غبارا غارت دین و دل ما
خدا کِی بر نکورویان روا کرد؟
نظرات