غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۱۹

۱

تا جام باده بر لب ساقی گذر نکرد

مِی خواره را ز راز نهان با خبر نکرد

۲

پرهیز چون کنیم که پیکان غمزه ات

وقتی ز جان گذشت که دل را خبر نکرد

۳

با آتشی که شمع به کانون سینه داشت

روشن نکرد محفل اگر ترک سَر نکرد

۴

هرگز به دار ملک حقیقت نبرد راه

هر کو به شاهراه طریقت سفر نکرد

۵

تا خون به حلق شیشه چو عاشق گره نشد

ساغر دهان ز خنده چو معشوق پر نکرد

۶

فرصت نداد دیدۀ گریان شب فراق

جرم غبار نیست که خاکی به سر نکرد

تصاویر و صوت

نظرات