
غبار همدانی
شمارهٔ ۲۰
۱
دل دیوانه زان پیوسته خو با کودکان دارد
که کودک جیب و دامن پر ز سنگ امتحان دارد
۲
دلم با حلقۀ زلفت گرفته آنچنان الفت
که چون مرغ شکسته بیضه رَم از آشیان دارد
۳
مرا ای ناخدا بگذار در غرقاب حیرانی
ندارد عقل من باور که این دریا کران دارد
۴
غرور حسن کِی فرصت دهد تا ماه من داند
که در کوی ملامت عاشقی بی خانمان دارد
۵
بنازم نوبهار حسن آن شمشاد قامت را
که تا هست ایمنی از صدمت باد خزان دارد
۶
چو یکجا رفت عاشق را ز کف سرمایۀ هستی
کجا خاطر پریشان از غم سود و زیان دارد
۷
سرشک شمع بر دامان چرا پیوسته میریزد
همانا گریه از دلسوزی پروانگان دارد
نظرات