
غبار همدانی
شمارهٔ ۲۷
۱
دلی که در خم زلف بتی اسیر نباشد
عجب مدار که بر ملک تن امیر نباشد
۲
چنان گسسته ام از ما سوا علاقۀ الفت
که غیر زلف توام هیچ دستگیر نباشد
۳
مرا مگوی چرا پند عاقلان نپذیری
که غیر عشق توام هیچ دلپذیر نباشد
۴
کُشی و زنده کنی ورنه چون تو هیچ ستمگر
به قتل بی گنهان اینقدر دلیر نباشد
۵
هزار مرتبه داری زمن گریز ولیکن
چو نیک بنگرم از تو مرا گریز نباشد
نظرات