
غبار همدانی
شمارهٔ ۲۹
۱
گر گنج غمت در دل دیوانه نمیشد
ویرانه مقام من دیوانه نمیشد
۲
شه کاش خراج از ده ویرانه نمیخاست
یا ملک دلم کاش که ویرانه نمیشد
۳
دانی ز چه عاشق به ره فقر و فنا رفت
سودای جهان با غم جانانه نمیشد
۴
دل کاش به بیگانه وفاهای تو میدید
تا یکسره از غیر تو بیگانه نمیشد
۵
گر در دل شمع آتشی از عشق نمیبود
آگاه ز سوز دل پروانه نمیشد
۶
فریاد رسم شد شب هجران تو فریاد
میمردم اگر ناله مستانه نمیشد
۷
امید خلاص از خَم زلفین توام بود
در دام اگر آن خال سیه دانه نمیشد
۸
بر لشکر غم خانۀ دل تنگ نگشتی
گر خیل خیال تو در این خانه نمیشد
۹
روشن نشدی شمع دل از هیچ چراغم
گر پرتوی از روزن میخانه نمیشد
۱۰
ساقی به یکی جرعه ز غم کرد خلاصم
زنهار گر این فکر حکیمانه نمیشد
۱۱
بر عقل غبار ار نزدی آتش عشقت
در شهر به دیوانگی افسانه نمیشد
نظرات
گوهر دل فروز