غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۳۱

۱

ما سمندر زادگان را شکوه از آتش نباشد

کِی ز آتش میگریزد هرکه در وی غش نباشد

۲

گر کنند ایمن زهجرانم غم از نیران ندارم

بیمم از آن است ورنه باکم از آتش نباشد

۳

بی غشم کن ساقیا از مِی که بسیار آزمودم

دفع غم را داروئی چون بادۀ بی غش نباشد

۴

کی در او خاصیت آتش بود یا ذوق مستی

باده گر همرنگ با آن لعل آتش وش نباشد

۵

سرو بستان پیش سرو قامت آن ماه پیکر

گر خرام کبک دارد همچنان دلکش نباشد

۶

می توانم گویی از میدان غبارا در ربودن

توسن بخت ز پای افتاده گر سرکش نباشد

تصاویر و صوت

نظرات