غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۴۰

۱

بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر

در این ایّام گل از دل غمی بیرون کنیم آخر

۲

چو از فتوای عاقل حل نشد در شهرمان مشکل

به صحرای جنون تقلیدی از مجنون کنیم آخر

۳

چو نتوان دید روی گلرخان با چشم آلوده

بیا ای دیده خود را شست وشو از خون کنیم آخر

۴

چرا تدبیر ما تقدیر دیگرگون نمیگردد

بیا خود را به هر تقدیر دیگرگون کنیم آخر

۵

در این ویرانۀ دنیا بود گنجی ولی ترسم

که ما سر در سر این گنج چون قارون کنیم آخر

۶

علاج درد ما را کَس در این دوران نمی داند

عجب بیچاره درماندیم یارب چون کنیم آخر

۷

مطیع امر دیوان تا کِی آدمزاده ای ایدل

بخویش آ تا دو روزی کارها وارون کنیم آخر

۸

بباشد فتنۀ آخر زمان ای دل مهیا شو

که خود را بر قیامت قامتی مفتون کنیم آخر

۹

به پایان رفت عمر و نیست پایان این بیابان را

بگو ای خضر تا کی صبر در هامون کنیم آخر

۱۰

بزن ای مرغ علوی بال و بند از پای جان بگسل

تحمل تا به چند از گردش گردون کنیم آخر

تصاویر و صوت

نظرات