
غبار همدانی
شمارهٔ ۴۲
۱
مردم من و محبّت تو در دلم هنوز
تن خاک گشت و بوی وفا در گلم هنوز
۲
طوفان گریه خانۀ عمرم خراب کرد
همسایه در شکنجه دود دلم هنوز
۳
غرق محیط اشکم و از شوق وصل یار
فارغ چنان نشسته که در ساحلم هنوز
۴
خوش رفته کاروان و به منزل فکنده رخت
چشم امید در پی این مَحملم هنوز
۵
در سینه صد جراحت و در دل هزار چاک
بیچاره از هلاکت خود غافلم هنوز
۶
آهم شرر به خرمن پروین و مَه فکند
آگاه نیست یار ز سوز دلم هنوز
۷
ملک وجود جمله به یغمای عشق رفت
مردم گمان کنند که من عاقلم هنوز
۸
بر پای مرغ روح به صد حیله رشته ای
از عمر بسته منتظر قاتلم هنوز
نظرات