غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۵۸

۱

من از میخانه زان رو ناگزیرم

که جز می نیست آبی در خمیرم

۲

بیا ساقی که در وقت جوانی

به بازی کرد چرخ پیر پیرم

۳

زپای افتاده ام هنگام رحم است

اَلا ای آنکه گفتی دستگیرم

۴

همای اوج تقدیسم که چون جغد

ز ویران جهان آید صفیرم

۵

ایا خرمن خدا بر خوشه چینان

گرت رحمی است مسکین و فقیرم

۶

به من بس مهر دارد مادر دهر

که از پستان محنت داده شیرم

۷

فکندم خون دل را ره به مژگان

که نقش غم بماند در ضمیرم

۸

رساند زخم کاری زود زودم

فرستد مرهم امّا دیر دیرم

۹

از آن ابرو زند گاهی به تیغم

وزان مژگان کشد گاهی به تیرم

۱۰

گهی در پای قدّش پای بندم

گهی در دست زلفش دست گیرم

تصاویر و صوت

نظرات