غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۵۹

۱

زان خاک که با خون دل آمیخته دارم

کوهی به سر از دست غمت بیخته دارم

۲

ساقی به خُمَم باده بپیمای که دیر است

خُم‌ها ز می غم به قدح ریخته دارم

۳

در پا مفکن خسته دلی را که همه عمر

از سلسلۀ زلف تو آویخته دارم

۴

زنجیری زلف توام اکنون که ز اغیار

زنجیر علایق همه بگسیخته دارم

۵

زان پیش که مردم ز لحد سر بدر آرند

من محشری از شور تو انگیخته دارم

۶

دور از تو پی ریختن خون دل خویش

از آه دوصد خنجر آمیخته دارم

۷

بی مهر رخت شب همه شب اشک روان را

با خون جگر تا سحر آمیخته دارم

۸

یا رب ز که پرسم که سراغی به من آرد

از آن دل دیوانه که بگریخته دارم

تصاویر و صوت

نظرات