غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۶۰

۱

ساقی بیار جامی کز چشم اشکبارم

خاطر خوشست امروز برطرف جویبارم

۲

ساقی ز جام دیگر آبی بر آتشم زن

زان پیشتر کزین جام برجان فتد شرارم

۳

از باغ وصل جانان هر بلبلی گلی چید

بیچاره من تهی دست در پا شکست خارم

۴

بر اشک چشم سدّی از خون دل ببندم

وز سوز دل به آهی دود از جهان برآرم

۵

باد صبا سحرگه بوئی ز زلفش آورد

بر باد داد یکجا محصول روزگارم

۶

روز الست کردند از نیم جرعه مستم

امروز صد خم مِی می نشکند خمارم

۷

از دیده در کنارم صد جوی خون روان شد

دهقان دهر ننشاند یک سرو در کنارم

۸

روزی که پا نهادم در کارگاه هستی

پیچید دست قدرت با درد پود و تارم

۹

گردید تا زعمرم کوته ز گردش چرخ

تاری به کف نیامد زان زلف تابدارم

۱۰

خاکستر وجودم خالی ز اخگری نیست

در آب دیده شویی گر صد هزار بارم

۱۱

دانی چرا غبارا پیوسته اشک ریزم

تا باد برندارد زین رهگذر غبارم

تصاویر و صوت

نظرات