غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۶۵

۱

فریاد که آتش نهانم

افتاد به مغز استخوانم

۲

سوز دل و آتش درونم

افکنده شرر به خانمانم

۳

چون زورق اگر روم به دریا

هست آتش و آه بادبانم

۴

چون آتش اوفتاده در آب

آوازۀ مرگ شده فغانم

۵

گنج غم تو به سینه دارم

شد خانۀ دل خراب از آنم

۶

گر بحر غم تو بیکران است

من ماهی بحر بیکرانم

۷

خون جگر است و پارۀ دل

بر سفرۀ عشق آب و نانم

۸

کاهیده ز بسکه پیر گردون

از درد و بلا تن جوانم

۹

مانند کمان شکسته مشتی

بی پاره و خرد استخوانم

۱۰

بازا نفسی که بی تو چون نی

در سینه گره شده فغانم

۱۱

تا کی خس و خار آشیانه

مهجور کند ز گلستانم

۱۲

وقت است که برق خانمان سوز

آید به طواف آشیانم

تصاویر و صوت

نظرات