
غبار همدانی
شمارهٔ ۶۷
۱
تا به زلف تو تاب میبینم
خویش را در طناب میبینم
۲
دم به دم از هجوم لشکر عشق
ملک دل را خراب میبینم
۳
بس که از تشنگی روانم سوخت
هرچه میبینم آب میبینم
۴
بر سر موج بحر ناکامی
خویشتن را حباب میبینم
۵
سوی هر راه میگشایم چشم
صدهزار آفتاب میبینم
۶
با همه تشنهکامی از هرسو
میشتابم سراب میبینم
۷
دیده را در میان لجۀ اشک
مضطرب چون حباب میبینم
۸
پیش آن آفتابرو چو غبار
همه خود را حجاب میبینم
نظرات