
غبار همدانی
شمارهٔ ۶۸
۱
ساقیا می ده که تا ما عاقلیم
در فنون عشقبازی جاهلیم
۲
بسکه غافل خفته وقت کشت و کار
گاه محصول است و ما بیحاصلیم
۳
لذت هستی به مستی حاصل است
ما به کلی زین دو معنی غافلیم
۴
بر امید زخم دیگر زنده ایم
ورنه از زخم نخستین بسملیم
۵
سرو باغ خلد بودیم و کنون
بر لب جوی جهان پا در گلیم
۶
طلعت جانان ز جان محجوب نیست
ما میان جان و جانان حایلیم
۷
از بلا غافل نشیند تنگ دل
ما گروه عاشقان دریا دلیم
۸
موج طوفان بلا از سر گذشت
ما چنان فارغ که اندر ساحلیم
۹
بار بگشودند همراهان و ما
هم در اول گام و اول منزلیم
۱۰
مهر رخشانیم لیکن چون خلیل
رو به ما آرد غبارا آفلیم
نظرات