
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۱۳۸
۱
تیر ملامتت به بین بسکه نشسته بر دلم
کیست که متصل کند ضربت شست قاتلم
۲
خصم کند خراب اگر خلوت قدس یار را
باز شود عمارت این هیکل اعظم از گلم
۳
من بسر ره افکند سایه همای همتم
چند به خاک و خون طپد طایر روح بسملم
۴
حاصل کذب مدعی سیم و زر است و نقل و می
کشته ماست صدق از آن خون دل است حاصلم
۵
باز سفید و حدتم شیر سیاه کثرتم
خوف نه از مراد دم بیم نه از سلاسلم
۶
گر توبه حسن و دلبری از هه خلق برتری
من به فنون عاشقی از همه دور کاملم
۷
کشتی عزم مدعی غرق یم فنا بود
من که شکسته کشتیم حافظ بحر و ساحلم
۸
برمه و آفتاب از مینگرم که بگذرد
آینه وار می رود روی تو از مقابلم
۹
عزم تو «حاجبا» دهد نظم جهان و گویدا
آیت رحمتم از آن بر همه خلق نازلم
نظرات