
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۱۵۰
۱
از پرتو عکس رخت، افتاده بر طرف چمن
یکجا صبا یکجا خزان یکجا گل ویکجا سمن
۲
برقع ز عارض برگشا تا عالمی شیدا کنی
جمعی ز مو برخی زرو، خلق از لب و من از دهن
۳
چون در تبسم می روی از فرقتت گم می کند
سوسن زبان قمری فغان بلبل نوا طوطی سخن
۴
هر گه که بر خیزی بپا بر گرد سر می گرددا
شمع از زمین مه از سما روح از تن و جان از بدن
۵
افتاده بر طرف چمن از خرمی های رخت
آب از روش باد از طپش ریگ از گل و حالت زمن
۶
دانم زمن رنجیده ای ای نازنین خونم بریز
این خنجر و این حنجرم این هم من و این هم کفن
۷
از وصف آن شیرین زبان پرسید «حاجب » گفتمش
رخساره مه ابرو کمان زلفان سیه چشمان ختن
تصاویر و صوت

نظرات