
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۲۹
۱
ز چشم ساقی و تاب شراب و بانگ رباب
به روز و شب همه افتاده ایم مست و خراب
۲
رفیق صادق و یار موافق ار نبود
رفیق رطل شرابست و یار غار کباب
۳
اگر رقیب گریزد ز کلک ما چه عجب
پرد چگونه عزازیل پیش تیر شهاب
۴
سراب، آب نماید ز دور، و میدانیم
که از سراب نشد هیچ تشنه ای سیراب
۵
ز ضعف پیری و جهل جهول و شدت فقر
دگر، نه حال سؤال است و نی مجال جواب
۶
کنون که روز حساب است و حشر و نشر امم
نمیروند چرا مرد و زن به راه حساب
۷
متاز، توسن ناز ای سوار گرم عنان
که در گذشت تو را خون عاشقان زرکاب
۸
مشو به سنگدلی غره و به خویش مبال
که هست شیشه مر از هوا به شکل حباب
۹
به کنج عزلت و گنج قناعتم خورسند
به پیری است مرا، کر و فر عهد شباب
۱۰
حجاب وهم برانداز از میان «حاجب »
که وهم عقل جهان را بود بزرگ حجاب
تصاویر و صوت

نظرات