
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۳۶
۱
ببین که عشق تو افروخت آتش اندر آب
مراست کشتی تن غرق اشک همچو حباب
۲
هوای کوی تو از سر نمیرود ما را
هزار، بار شویم آب اگر، به شکل حباب
۳
زبی حسابی ابنای روزگار افسوس
که سد باب حسابست رأیشان به حساب
۴
خران و گاو کجا آیت کلیم کجا
فغان که آب ندانند تشنگان ز سراب
۵
به بانگ چنگ بدل شد غریو جنگ چو داد
صلای صلح به عالم شه رفیع جناب
۶
کشید خیمه انسان بر آسمان تقدیر
که هست صلح و عدالت ورا عمود، و طناب
۷
ز جام ساقی باقی بنوش می «حاجب »
از آنکه شاهد واحد ز رخ کشید نقاب
نظرات