حاجب شیرازی

حاجب شیرازی

شمارهٔ ۵۰

۱

دوش در برداشتم خورشید، ماه آمد گذشت

ماه را تصویر می کردم که شاه آمد گذشت

۲

من جهاد و جنگ را تغییر می دادم به صلح

کز من آن ترک سپاهی با سپاه آمد گذشت

۳

پیش تیغش جان سپر کردم ولیک آن جنگجو

با کمان ابرو و تیر نگاه آمد گذشت

۴

دیده با دل گفت روز وصل یار آمد پدید

دل به جان می گفت شام هجر آه آمد گذشت

۵

دوش دیدار مه نو، مشتبه شد بر همه

و آن هلال ابرو، به دفع اشتباه آمد گذشت

۶

هر گنه غیر ازجفا و ظلم و کین بخشیدنی است

آنکه از یک آه بخشد صد گناه آمد گذشت

۷

من پناه و پشت خوبانم به معنی در جهان

تا نپندارد کسی پشت و پناه آمد گذشت

۸

با حریف عشق نر دیدم سر بر تافت عقل

دعوی جان باختن کردم گواه آمد گذشت

۹

رفت صبح روشن وصل و شب تاریک هجر

آن سپیداندام با زلف سیاه آمد گذشت

۱۰

یوسفان مصر معنی را بشیر، از ما بگو

آنکه بخشد جاه و عزت قعر چاه آمد گذشت

۱۱

داد مظلومان بخواهد «حاجب » از ظالم بحکم

تا بگویند اهل صورت دادخواه آمد گذشت

تصاویر و صوت

نظرات