
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۵۱
۱
هر که زد بر آب و آتش حرق و غرقش باک نیست
تنبل و منبل براه عاشقی چالاک نیست
۲
آنکه را در عاشقی از سر رود سودای وصل
سر بزیر است ار سر او نیزه و فتراک نیست
۳
آنکه در شبهای هجران ریخت سیل خون ز چشم
زیر تیغ از دادن جان دیده اش نمناک نیست
۴
پاکبازی در قمار دوستی مردانگی است
بدقماری در حقیقت کار مرد پاک نیست
۵
سرو، و بید از بار آزادند با آن اعتبار
باغ را پست و بلندی به ز نخل و تاک نیست
۶
آن بود سر، یا کدوی خشک کز سودا تهیست؟
سینه یا سنگ است آن کز تیر عشقی چاک نیست؟
۷
چشم پر آز و دل پر آرزو را در جهان
بهره ای جز باد حسرت توشه ای جز خاک نیست
۸
پاک مردان جهان تریاکی حسن تواند
هیچ تریاقی به عالم به از این تریاک نیست
۹
مدرک ار حیوان به کلیات نبود عیب نیست
کم ز حیوان آدمی زادیست کش ادراک نیست
۱۰
گر در افلاک است چون خورشید یا مه آیتی
کوکبی «حاجب » به کف دارد که در افلاک نیست
تصاویر و صوت

نظرات