
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۸۱
۱
گر، رعیت را، به ظاهر لطفِ شه میپرورد
خود، رعیت پادشه را با سپه میپرورد
۲
پرورد خورشید مه را، نزد دانا روشن است
حسن روی یار من خورشید و مه میپرورد
۳
موی تو شام ابد روی تو چون صبح ازل
صبح روشن از چه رو، شام سیه میپرورد؟
۴
خط و خالت را سواد است از شعاع عارضت
آری آری برق در، دریا شبه میپرورد
۵
خاکساری بین که غیر از مادر آگاه خویش
کس ندیدم گوهری در خاک ره میپرورد
۶
گر ترحم میکنی درویش را منت منه
کاین ثواب بیریا چندین گنه میپرورد
۷
نیست پروا، مرد را «حاجب» ز دهر بیثبات
دهر بیپروا، تباه است و تبه میپرورد
تصاویر و صوت


نظرات