
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۹۰
۱
گرچه بر پیر و جوان دادن جان شاق آمد
لیک عاشق به چنین مرحله مشتاق آمد
۲
تو برون ز انفس و آفاقی ای نفس نفیس
کی دگر مثل تو در انفس و آفاق آمد
۳
زهر در دست تو چون آب حیات ابد است
زهرنوشان تو را عار ز تریاق آمد
۴
از لب لعل و دهان تو شود حوصله تنگ
طاقت از طاق دو ابرو و لبت طاق آمد
۵
گرچه اغراق تو بس واجب و فرض آسان شد
وصف حسن تو صنم خالی از اغراق آمد
۶
نتوان از سر کوی تو جفا جوی گذشت
خون عشاق به حدی است که تا ساق آمد
۷
اشک خونین چو، شراب است و دل خسته کباب
رزق عشاق تو اینگونه ز، رزاق آمد
۸
عهد و میثاق شکستن نبود شرط وفا
یار باید همه جا بر سر میثاق آمد
۹
«حاجبا» علم و کمال و هنر و فضل و ادب
هر یکی را قلم دست تو مصداق آمد
نظرات