
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۹۱
۱
خون من گر خورد آن نوش دهن نوشش باد
دل بخون همه آلوده لب نوشش باد
۲
مهر و مه عکس رخ و قامت دلجویش بود
روز و شب آینه زلف بناگوشش باد
۳
ساخت از شمس و قمر آینه طلعت خویش
آفرین بر هنر و زیرکی و هوشش باد
۴
زلف بر دوش بیفکند که از قدرت حسن
بار دلهای پریشان همه بر دوشش باد
۵
دامن عصمت آن کس که ز گل پاکتر است
یاد وصل تو شب و روز در آغوشش باد
۶
خون عاشق به ستم ریختن انصاف نبود
یارب این کینه دیرینه فراموشش باد
۷
در کمین کیست که از آه کند رنجه تنت
بسر تیر قضا زلف زره پوشش باد
۸
هر که چون شمع نخواهد که تو روشن باشی
در غمام ابدی افتد و خاموشش باد
۹
کاوس دهر که سودا به دهرش بفریفت
روی تو آتش و خال تو سیاووشش باد
۱۰
آنکه فریاد کس او را نرسد هیچ بگوش
پند «حاجب » چو در آویخته گوشش باد
تصاویر و صوت

نظرات