
حاجب شیرازی
شمارهٔ ۹۴
۱
تا ماه مرا بررخ زلف سیه افشان شد
در ظلمت شب خورشید پیدا شد و پنهان شد
۲
تا زلف مسلسل را در جمع پریشان کرد
صد طایفه بر هم خورد صد جمع پریشان شد
۳
آباد نخواهد شد عالم ز کسی کز او
صد طایفه بر هم ریخت صد ناحیه ویران شد
۴
از سایه زلفش خط برگرد لبش سرزد
چون خضر که از ظلمت در چشمه حیوان شد
۵
جانبازی هر نادان مقبول نخواهد ماند
اینجاست که هر دانا در بند سروجان شد
۶
کی همچو قدت سروی در باغ وجود آمد
کی همچو رخت یک گل زینت گربستان شد
۷
«حاجب » به فنا فاالله شد عین بقا بالله
هم مظهر و هم مظهر از حضرت جانان شد
نظرات