مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۳۲

۱

کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال

کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال

۲

کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل

که باز بر گل خندان وزید باد شمال

۳

ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص

نگر گه فاخته شد در چمن دگر قوال

۴

کنون که ناله بلبل ز طرف گل برخاست

تنم ز درد فراق توشد زناله چو نال

۵

بیاو جان ز تن من ببر که جانت فدا

بیا و خون دل من بخور که خونت حلال

۶

ز جان ملول نگردد مگر که بی رخ تو

به جان تو که دلم بی رخت گرفته ملال

۷

ز فرقت قد چون سرو تو شدم چوکمان

ز حسرت لب و دندان تو شدم چو خلال

۸

به پرسش دل بیمار من خیال تو دوش

چو دید زار مرا خفته بر امید خیال

۹

چو گفت هست دلت خوش، به زاریش گفتم

من از تو دور و دراین وقت خوشدلیست محال

۱۰

کنون که لطف هوا اعتدال آن دارد

که ممکن است کز و جانور شود تمثال

۱۱

تو جان جان منی در وفا روا نبود

که در غم تو رسد روز عمر من به زوال

۱۲

ز بهر حفظ بقا چاره ای نمی دانم

اگر بماند هجران تو بدین منوال

۱۳

که مدح خسرو پیوند عمرخویش کنم

که باد عمرش در خسروی هزاران سال

تصاویر و صوت

نظرات