مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۱۰

۱

ز پیش از آنکه برتابی عنانت

دلم همراه شد با کاروانت

۲

همی سوزد در آتش از غم آن

که باد سرد یابد گلستانت

۳

ز بیم آنکه در ره رنج یابد

مسلسل مشک و رنگین ارغوانت

۴

ز گرد شاهراه آید گزندت

ز تاب آفتاب آید زیانت

۵

ز زین آزرده گردد کوه سیمت

هم از بار کمر نازک میانت

۶

مران یکران سبک چندانکه در راه

شود یکران دوران زیر دورانت

۷

بدارش یکزمان تا چون دل خویش

بگیرم تنگ در بر یکزمانت

۸

بمالم چهره بر پای و رکابت

ببارم اشک بر دست و عنانت

۹

بنالم با نوای رود سازت

بگریم بر سرود پاسبانت

۱۰

نشانی راست ده زان مقصد و جای

به راه آورد و با دیر مغانت

۱۱

نجیب دامغانی را چو بینی

در این دو موضع و داند زبانت

۱۲

بگوی او را ز راه مهربانی

عفاالله زان دل نامهربانت

تصاویر و صوت

نظرات