مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۲۵

۱

کجا از دوزخ اندیشد تنی کز مهر تو سوزد

چرا یاد بهشت آرد دلی کز مهرت افروزد

۲

گر افلاطون شود زنده شود شیدا و چون بنده

ز عشق آن لب و خنده زلفظش ابجد آموزد

۳

روا باشد به جان تو که در دور زمان تو

دل نامهربان تو ز جانم وام کین تو زد

۴

دل آزارا جگر سوزا بسا شبها بسا روزا

دلم با عشق جان سوزا به راهت دیده بر دوزد

۵

ز وصلت گر شوم خرم مگر یکدم ز نم بی غم

بسا شادی کزان یکدم دل پر دردم اندوزد

۶

منم کز رنج بیداری به روز آرم شب تاری

بدین خواری بدین زاری دلت بر من نمی‌سوزد

تصاویر و صوت

نظرات