
مجد همگر
شمارهٔ ۳۶
۱
خورشید رخت چون ز سر کوی برآید
فریاد زن و مرد زهر سوی برآید
۲
مه کاسته زانروی برآید که به خوبی
هر شب نتواند که چو آن روی برآید
۳
مرد ارشنود بوی تو از زن ببرد مهر
زن گر نگرد سوی تو از شوی برآید
۴
چون قد تو کی سرو دلارای بروید
چون روی تو کی لاله خود روی برآید
۵
بر دیده من پای نه ای سرو سهی قد
نه سرو سهی قد ز لب جوی برآید
۶
یارب چه بلائی که چو بالا بنمائی
فریاد ز عشاق بلا جوی برآید
۷
گر ناله دلها شنوی در شب تیره
از هر خم زلف تو دو صد موی برآید
۸
دانی که من از زلف تو کی دست بدارم
آن روز که از ناخن من موی برآید
تصاویر و صوت

نظرات