مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۴۰

۱

دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود

که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود

۲

اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ

آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود

۳

شرم روی من و خشم آوری خلق مگیر

شرمت از آن همه بد کردن و بیداد نبود

۴

سنگ خارا ز دلت به که در آن شادیها

رحمتت بر من دلخسته ناشاد نبود

۵

بر ره گفت تو رفتیم و همه بود خلاف

عهد تو نیک بدیدیم و به جز باد نبود

۶

رفت بنیاد دل ما و از آن بود همه

که بر امید من و قول تو بنیاد نبود

۷

دل ز شاگردی مهر تو بلا دید بلا

لاجرم دید و در کار خود استاد نبود

۸

شهری از ناله و فریاد من آگاه شدند

خود ترا هیچ خبر زان همه فریاد نبود

۹

پیش شیرین لب تو گر پسر همگر مرد

او دراین راه به از خسرو و فرهاد نبود

تصاویر و صوت

دیوان مجد همگر به تصحیح و تحقیق احمد کرمی - مجد همگر - تصویر ۴۳۴

نظرات