
مجد همگر
شمارهٔ ۴۱
۱
ترا تا دل بسان سنگ باشد
مرا هم دل بدینسان تنگ باشد
۲
منم کز نام عشقت فخر دارم
ترا تا کی ز نامم ننگ باشد
۳
چه گوئی وقت صلح ما نیامد
بگوی آخر که تا کی جنگ باشد
۴
به رهواری پذیرفتیم عذرت
چه می دانم که عذرت لنگ باشد
۵
به عمر خود ببینم باز یک شب
که زلف تو مرا در چنگ باشد
۶
من و تو حاضر و پیش من و تو
می سرخ و نوای چنگ باشد
۷
به بوسی راضیم آن می نخواهم
وگر خواهم سر بر سنگ باشد
تصاویر و صوت

نظرات