
مجد همگر
شمارهٔ ۵۲
۱
ای بیحذر ز سوز من بیخبر بترس
بیداد و جور کم کن و از دادگر بترس
۲
هر شام تا سحر نفسم جفت ناله هاست
ای صبح رخ ز ناله شام و سحر بترس
۳
دست قدر قضای غمت بر سرم نوشت
ای فارغ از غمم ز قضا و قدر بترس
۴
داری دل و به بردن جان قصد می کنی
ای جان مکن که این خطر است از خطر بترس
۵
تیر دعا ز شست سحر کارگر بود
زنهار پیش از آنکه شود کارگر بترس
نظرات