
مجد همگر
شمارهٔ ۶۷
۱
امید از وصل تو نتوان بریدن
کمان عشق تو نتوان کشیدن
۲
مرا روزی شود وصل تو لیکن
ندانم کی به من خواهد رسیدن
۳
یقینم کز چنان شیرین زبانی
جواب تلخ می باید شنیدن
۴
روا نبود ز من جستن جدائی
خطا باشد ز تو دوری گزیدن
۵
ازین سربازتر عاشق نیابی
ازین بیچاره سر وز تو بریدن
۶
یکی بوسه بده گر می توانی
تن و جانی به یک بوسه خریدن
۷
وفای تو زمن می نگسلد مهر
وصال تو زمن تا کی رمیدن
۸
به دوری راضیم از تو که چشمم
ندارد طاقت روی تو دیدن
تصاویر و صوت

نظرات