مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۷۱

۱

چو تو دلبر به زیبائی به عالم در که دید ای جان

چو من عاشق به شیدائی به گیتی کس شیند ای جان

۲

شفای جان منکوبی به حسن و لطف منسوبی

ترا ایزد بدین خوبی چگونه آفرید ای جان

۳

هنوز از تیز بازارت دلم گرم است در کارت

اگر چه گرد گلزارت بنفشه بردمید ای جان

۴

به چشمم چشمه نوری چو خورشیدی به مشهوری

نه انسانی مگر حوری چو تو هرگز که دید ای جان

۵

بیا ای رشک حورالعین که این خسته دل غمگین

ز عشق آن لب شیرین نخواهد آرمید ای جان

۶

بیار آن ساغر پرمی بخور بر بانگ نای و نی

نگوئی اینچنین تا کی ز من خواهی رمید ای جان

۷

ز تو ببریدنم نتوان که بر من خوشتری از جان

به جان تو که از جانان نمی شاید برید ای جان

۸

ز عشقت شب به بیداری به روز آرم شب تاری

ببخش ار رحمتی داری که جان بر لب رسید ای جان

۹

مرا در درد تنهائی بشد صبر و شکیبائی

اگر بر من نبخشائی نخواهم آرمید ای جان

تصاویر و صوت

دیوان مجد همگر به تصحیح و تحقیق احمد کرمی - مجد همگر - تصویر ۴۵۸

نظرات