
مجد همگر
شمارهٔ ۷۷
۱
دیدی که مهر ما به چسان خوار داشتی
عهد مرا چگونه سبکبار داشتی
۲
دیدی که تا زمهر تو تیمار داشتم
ما را چگونه در غم و تیمار داشتی
۳
تا داشتم چو جان و دلت داشتم عزیز
تا داشتی چو خاک رهم خوار داشتی
۴
بس روز تا شبم ز خور و خواب بستدی
بس شب که تا به روزم بیدار داشتی
۵
زاول که لاف دوستی و مهر ما زدی
با ما نه زین صفت سرآزار داشتی
۶
تا نقطه وفای تو درسینه داشتم
سرگشته ام به صورت پرگار داشتی
۷
یکچند داشتی دل و پس کشتیش به جور
چندین زمانش از پی این کار داشتی
۸
امسال با که داری کز ما بریده ای
آن رغبتی که در حق ما پار داشتی
۹
در خاطرت نیامد کآخر به عمر خویش
بیچاره ای شکسته دلی یار داشتی
نظرات