مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۷۸

۱

ای صبرم از فراق تو بر باد داده‌ای

دل در بلای عشق تو گردن نهاده‌ای

۲

در شاهراه عشق تو دل بسته دیده‌ای

در بارگاه حسن تو جان هوش داده‌ای

۳

در جنب نور روی تو خورشید ذره‌ای

بر عرصهٔ جمال رخت مه پیاده‌ای

۴

با چشم شوخ و چاه زنخدان ساده‌ات

هم وهم کورچشمی و هم عقل ساده‌ای

۵

صبح از غم رخ تو گریبان دریده‌ای

شب پیش تار زلف تو گیسو گشاده‌ای

۶

گل در رکاب عارض تو غاشیه کشی

شمشاد پیش قد تو پا ایستاده‌ای

۷

در بزم عیش و خرمی از دست وصل تو

سازنده‌تر ز جام لبت نیست باده‌ای

تصاویر و صوت

نظرات