
مجد همگر
شمارهٔ ۸۲
۱
باز این چه شور و فتنه ست کاندر جهان فکندی
کز دست غم ز دلها بیخ طرب بکندی
۲
از چشم شوخ و ابرو جادوی با کمانی
وز زلف دزد هندو دلبند با کمندی
۳
تا کی به دست دستان دست زمانه پیچی
تا کی به سحر چشمان چشم سپهر بندی
۴
تا کی به خار هجران چشم امید خاری
تا کی به تیغ حرمان روی مرا درندی
۵
در چشم امن نیشی در کام فتنه نوشی
با دوستان چو زهری با دشمنان چو قندی
۶
ترسم که آتش افتد در خرمن تو ای مه
گر من زدل بر آرم آهی به دردمندی
۷
هر شب به دانه دل پیشت سپند سوزم
کز بس پسند هر چشم شایسته سپندی
۸
گر سرو گلعذاری چون شمع از چه گریی
ور شمع اشکباری چون تازه گل چه خندی
۹
بر دامن تو گردی چون من نمی پسندم
کوه بلا بر این دل آخر چرا پسندی
تصاویر و صوت

نظرات