مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۸۴

۱

ای که به روی چون سمن رشک بهار و سوسنی

زان قد همچو نارون سرو روان گلشنی

۲

بر سر ارغوان و گل حسن تو خاک تیره کرد

تا تو به خوبی و صفا همبر آب روشنی

۳

بی رخ و نخل دلکشت در دل و دیده من است

طلعت بدر منخسف قامت سرو منحنی

۴

چون نبری دلم که من عاشق بیدل توام

چون نخورم غمت که تو شادی شادی منی

۵

چشم من است در غمت از مدد سرشک من

طیره موج قلزمی غیرت ابر بهمنی

۶

با همه بدخوئی جهان با همه سرکشی فلک

از تو برند سرکشی و زتو خرند توسنی

۷

با تو و طبع تند تو جز من خسته دل کراست

رای بدین موافقی طبع بدین فروتنی

۸

درد توام ریاضتی داد که پیشه شد مرا

شیوه خوب سیرتی عادت پاکدامنی

۹

تا ز وفات ایمنی عهد و وفات نشکنم

گرچه تو هر دمی به نو عهدی تازه بشکنی

۱۰

عشق توام به دوستی می کشد ای نگار و کس

دشمن خویش را چنین هم نکشد به دشمنی

تصاویر و صوت

نظرات