مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۸۷

۱

این چه ننگ است که بر روی چو ماه آوردی

وین چه رنگ است که از خط سیاه آوردی

۲

دیرگه بود که از مشک رخت خالی داشت

لیکن این عنبر گلپوش به گاه آوردی

۳

بر گل عارض تو مهر دلم خود بس نیست

که شفیعی دگر از مهر گیاه آوردی

۴

روی چون توبه و ایمانت جهان روشن داشت

گردش از بوالعجبی کفر و گناه آوردی

۵

دعوی حسن تو ثابت شد و محتاج نبود

کز پی شاهد بس خط گواه آوردی

۶

در شب زلف تو بیچاره دلم گمره بود

از رخ همچو مهش باز به راه آوردی

۷

نیشکر را کمر از چنبر زرین بستی

خرمن سیم مه از بند کلاه آوردی

۸

رخ تو باغ بهار است که نوباوه او

پیش بزم ملک ملک پناه آوردی

۹

از گل و سنبل و شمشاد و بنفشه به صبوح

دسته بستی و سوی مجلس شاه آوردی

تصاویر و صوت

نظرات