
مجد همگر
شمارهٔ ۸۸
۱
ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی
جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی
۲
هربام چون خرامی سرو روان باعی
هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی
۳
نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری
گه آب و گاه ناری گه صید و گاه دامی
۴
دهری و بیوفائی عمری و بی ثباتی
مهری و شهرگردی ماهی و ناتمامی
۵
بس در لباس رندان بر هم زدی جهانی
یا رب چه فتنه خیزد روزی اگر خرامی
۶
بر پشت اسب تازی بر روی زین ترکی
در برقبای چینی بر سر کلاه شامی
۷
صد بنده گردد آزاد از من به شکر لطفت
گر بشنوم که روزی گوئی مرا غلامی
۸
صد حج کنم پیاده گر کعبه درت را
یکره کنم زیارت از بهر نیکنامی
نظرات