مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۹۰

۱

باز این چه فتنه‌ای‌ست که در ما فکنده‌ای

بازم در آتش غم و سودا فکنده‌ای

۲

آوازه فراق درافکنده‌ای وز آن

در شهر شور و فتنه و غوغا فکنده‌ای

۳

وصلی که رونقش به ثریا رسیده بود

در خاکش از چه روی به عمدا فکنده‌ای

۴

تا سایه خود از سرما برگرفته‌ای

در پای غم چو سایه‌ام از پا فکنده‌ای

۵

تا راز خود چو حلقه درافکندمت به گوش

در هر دهان حدیث خود و ما فکنده‌ای

۶

عاشق‌تری ز بنده که از عشق روی خویش

بر آینه نظر به تماشا فکنده‌ای

۷

بر روی خویش شیفته‌ای تا بر آینه

نور جمال آن رخ زیبا فکنده‌ای

۸

منگر به روی خود که به رشکم ز روی تو

بر خویشتن نظر به چه یارا فکنده‌ای

۹

گفتی شبی به لطف که بوسی ببخشمت

خود گفته‌ای و باز تقاضا فکنده‌ای

تصاویر و صوت

نظرات