
مجد همگر
شمارهٔ ۱۰
۱
ای خسروی که فتنه نشان آب تیغ تو
روی زمانه را ز غبار فتن بشست
۲
بر طرف باغ کام لب جوی آرزو
شادابتر ز بخت تو یک سرو بن نرست
۳
خاصیتی که طبع مرا هست در وفا
دلجویئی نمود که معهود عهد تست
۴
در دفع فتنه ایکه قضا زان کرانه کرد
حزم تو پیش رفت و میان را ببست چست
۵
گر بسته بد دری به مواسات برگشاد
گر خسته بد دلی به مراعات بازجست
۶
صیت تو سایر است خصوص از مدیح من
از مکه تا به خلخ و از مصر تا به بست
۷
گر گشت تب معارض عرضت خدای داد
توفیق خیر و بوی شفا ساعت نخست
۸
نیرنگ نقش جود نباشد به تب تباه
بنیاد ذات خیر نگردد به رنج سست
۹
بدرود باد هر که نباشدت نیکخواه
رنجور باد آنکه نخواهدت تن درست
تصاویر و صوت

نظرات