
مجد همگر
شمارهٔ ۱۱۲
۱
دوش با عقل دوربین گفتم
کای مبرا ز سهو و کژبینی
۲
مایه جان ز راه ترتیبی
دایه تن ز روی تزئینی
۳
حاکی غیب گویمت و آنی
ماحی عیب خوانمت واینی
۴
کیست کاندر زمانه بدساز
نیک مردی و مردم آئینی
۵
پیشه کرده ست و زان نگردد باز
به بدآموزی و بدآئینی
۶
یادش ار در دیار کفر رود
محو گردد نشان بی دینی
۷
شیر اگر نام او برد دهنش
ناف آهو شود به مشکینی
۸
خلق و خلقش چو دین به دلخواهی
فعل و قولش چو جان به شیرینی
۹
مرکب کبریاش را هر مه
پیکر ماه نو کند زینی
۱۰
بر بساط فلک به طوع کند
شاه فرزانگانش فرزینی
۱۱
عقل گفتا ملک نهادی هست
زبده نوع مائی و طینی
۱۲
گفتم از نام او نشان ده گفت
افتخار افتخار قزوینی
نظرات