مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۱۱۸

۱

مردکی بود طامع و شیاد

نام آن غرم حیدر آبی

۲

کودکان را ز بهر شفتالو

سیب وامرود دادی و آبی

۳

گاه کدیه برای کسب حطام

دیده کردی چو چرخ دولابی

۴

شب به بزم معاشرت رفتی

خفتی آنجا برای دبابی

۵

تایکی مست خفته را گادی

جان بدادی ز رنج بی خوابی

۶

تو همان حیدری ولی بی آب

می کن ای دون سفله بی آبی

تصاویر و صوت

نظرات