مجد همگر

مجد همگر

شمارهٔ ۳۳

۱

چنان لشکرکشی سلطان ندارد

چنان حوراوشی رضوان ندارد

۲

بدان چستی و چالاکی سواری

به چین و کاشغر خاقان ندارد

۳

فلک دارد مهی چون روی او لیک

ز لعل و در لب و دندان ندارد

۴

چمن دارد چنان سروی ولیکن

رخ خوب و لب خندان ندارد

۵

به مهر و مه رسیدن دارد امکان

ولی در وی رسید امکان ندارد

۶

دلم دارد بتی دلدار و دمساز

ولی بی وصل جانان جان ندارد

۷

تنم دارد دلی در غم شکیبا

ولی با درد او درمان ندارد

۸

من سرگشته را شب نیست کز هجر

چو زلف خویش سرگردان ندارد

۹

به وصف روی آن دلبند دوران

هنرمندی چو من دوران ندارد

۱۰

در این ایام یک صاحب هنر نیست

که جاه از صاحب دیوان ندارد

تصاویر و صوت

نظرات