
مجد همگر
شمارهٔ ۸۶
۱
شاها ز فر سایه معمار عدل تو
همسایه عقاب گرفت آشیان چکاو
۲
چنگال شیر شرزه به پشتی پاس تو
کوتاه شد ز گردن گور و سرین گاو
۳
یک خاصیت ز لطف تو در کوه اگر نهد
ظاهر شود ز خوف دل سنگ خاره تاو
۴
با خاک درگه تو چو پهلو زد آفتاب
چرخش به طعنه گفت نیی مرد او مکاو
۵
با تو هر آنکه نرد دغا باخت روزگار
نقش بدش نمود و نیارست خواست داو
۶
حاصل شود محصل مال و ضیاع تو
از خوار جو خراج و ز ساری و ساوه ساو
تصاویر و صوت

نظرات