
مجد همگر
شمارهٔ ۱۰
۱
دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
۲
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
۳
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
که مهین همه افلاک بود همنامش
۴
قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای
نه در آغاز ولی در وسط و انجامش
۵
گر ندانست کسی ماند ز وصلش محروم
وانکه دانست فتد مرغ هوا در دامش
نظرات