
مجد همگر
شمارهٔ ۲۴۲
۱
دی بر سر ره چو دلستانم می رفت
هوش از تن و طاقت از روانم می رفت
۲
او می شد و چشمم ز پی اش می نگریست
دیدم به دو چشم خود که جانم می رفت
تصاویر و صوت

نظرات