
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
نگاه ناز او فهمید، راز سینه جوشی را
رساند آخر به جایی، عشق فریاد خموشی را
۲
چه پروا گر در میخانه ها را محتسب گل زد؟
نبندد نرگس مستش، دکان می فروشی را
۳
قیامت هم سر از خواب پریشان بر نمی دارم
که دارم یادگار طره آشفته هوشی را
۴
تغافل شیوهٔ من، گر به فریادم دهد گوشی
کنم نازکتر ازگل، پرده بلبل سروشی را
۵
گر از سر بگذرد گلزار را خون دل تنگم
لبش چون غنچه نگذارد ز کف، پیمانه نوشی را
۶
خدا داده ست درکیش طریقت شیوه فقرم
من از کتم عدم چون نافه دارم خرقه پوشی را
۷
حزبن افسانه سنج شمع کلک شعله آشوبم
نیم درآستین می پرورد، آتش خروشی را
نظرات