
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۲
۱
دایم وصیّت این است، از ما معاشران را
کز کف نمی توان داد، زلف سمنبران را
۲
چیزی نمی تواند، قطع یگانگی کرد
نتوان ز هم بریدن، با تیغ دوستان را
۳
صد کوه غم به خاطر، از سیل گریه دارم
کز دیده می زداید، آن خاک آستان را
۴
کو صبر تا کنم طی، غمنامهٔ جدایی؟
از پیش می فرستم، اشک سبک عنان را
۵
بی روی گل چمن را دیگر نمی توان دید
ای مرغ شاخساری، بردار آشیان را
۶
جان می دهند و دردی، دریوزه می نمایند
هرگز زیان نباشد، سودای عاشقان را
۷
زور کمان گردون بر کجروش نیاید
بر خاک می نشاند، چون تیر، راستان را
۸
در بارگاه جانان، آهش قبول نبود
عاشق به سینه هر دم، تا نشکند سنان را
۹
دوران حزین کهن ساخت شرح حدیث مجنون
افسانهٔ تو نو کرد، این کهنه داستان را
تصاویر و صوت

نظرات