حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۱۲۱

۱

شوری به سر افتاده، رسوای محبت را

ساکن نتوان کردن، غوغای محبت را

۲

هنگامهٔ محشر را، برهم زند از مستی

آن دم که به حشر آرند، شیدای محبّت را

۳

درد دل عاشق را عیسی نکند چاره

درمان ندهد سودی، سودای محبت را

۴

گردی ز نمکدان لعل لب او باشد

شوری که به جوش آرد، دریای محبّت را

۵

از نام چه اندیشد، از ننگ چه پرهیزد

پروای جهان نبود، رسوای محبت را

۶

از همّت سرمستان، بردار حزین خضری

تنها نتوان رفتن، صحرای محبت را

تصاویر و صوت

نظرات